بیشعوری تا کی؟

نویسنده کتاب بعد از اینکه زندگیش از هم پاشیده می شود به یک روانپزشک مراجعه می کند و به او می گوید یک آدم بی شعوری است!

پزشک به او می گوید بی شعوری بیماری نیست، یک خصلت است و راه درمانی ندارد و خود شخص باید به خودش کمک کند و تصمیم می گیرد روان پزشک شود و به آدم های بی شعور کمک کند و بعدها این کتاب را به نگارش در می آورد.

در این کتاب داستان چند تا از افراد بی شعور را می خوانیم و شاید خود ما هم دارای چنین شخصیتی باشیم.

در این کتاب نشانه ها، ماهیت بی شعوری آشنا می شویم، بیماری بی شعوری از نظر فرهنگی انواع متنوعی دارد و بیشتر بی شعوره در رشته های صنعت، تجارت و بازرگانی جذب می شوند، ممکن هست ما در محل اداره یا کار با بی شعورها برخورد کنیم  زندگی و کار کردن با یک بی شعور بسیار سخت است، راضی نگه داشتن یک بی شعور بسیار سخت است و ممکن هست پدر، مادر و حتی فرزند بی شعور باشند  این ها در ارتباط برقرر کردن با افراد و خودشان مشکل دارند، آنها در فکر کردن، سخن گفتن، خندیدن، بروز احساسات و و در آرامش داشتن با مشکل مواجعه هستند.

خلاصه یکی از داستان ها کتاب بیشعوری:

الکسیس یک زن جذاب که در آژانس کار می کند و هیشه با مردهای که توانی پرداخت هزینه های بالای خوش گذارانی های او را داشتند. از نظر او آنها در را برایش باز کنند، در مقابلش از جا برخیزند و زیبایی اش را تحسین کنند و صورت حساب های خانم را پرداخت کنند.

الکسیس استاد کسب مهارت از موفقیت هایی بود که خودش هیچ گونه تلاشی برای آنها نکرده بود، با همه  اینها او از زندگی شخصی اش ناراضی است، او زن با استعداد، پولدار و موفقی بود اما افسرده و غمگین بود و با مراجعه به مشاور متوجه می شود که یک آدم بی شعور است و با جلسات مشاوره درمان می شود و در شهر پیتزبرگ زندگی  می کند و صندوقدار یک فروشگاه بزرگ است و با یک کارگر معدن بیکار ازدواج کرد و یک فرزند دارد و یکی هم در راه است.

 

 

نویسنده: خاویز کرمنت

مترجم: سمیرا بیات

گزارش از فریبا سلیمان پور

انتهای پیام/


مشخصات

آخرین جستجو ها